loading...

نامه ای به او

بازدید : 3
پنجشنبه 10 بهمن 1403 زمان : 20:51
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

نامه ای به او

روزگار من و مویش به پریشانی رفت
یک شب آرام رسید یک شب بارانی رفت
یک شب آمد من مجنون به جنون افتادم
دل دیوانه خود را به نگاهش دادم
روزگار من و مویش به پریشانی رفت
چشم بستم دل مجنون پی لیلا برگشت
چشم بستم که دلم سمت تماشا برگشت
زلف یک خاطره در باد پریشان میرفت
دل دیوانه پی اش دست به دامان میرفت
میروم گریه کنم باز دمی‌را درخود
میروم غرق کنم کوه غمی‌را در خود
میروم باز میان همه رفتن‌ها
باز هم میروم از شهر تو اما تنها
داغ فرهاد به دل دارم و دل دارم نیست
دل گرفتار همان دل که گرفتارم نیست
یک نظر دیدم و یک عمر پی یک نظرم
من دیوانه به زنجیر تو دیوانه ترم
میروم گریه کنم باز دمی‌را در خود
میروم غرق کنم کوه غمی‌را در خود
میروم باز میان همه رفتن‌ها
باز هم میروم از شهر تو اما تنها

نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 0

آمار سایت
  • کل مطالب : 8
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 1
  • بازدید کننده امروز : 1
  • باردید دیروز : 0
  • بازدید کننده دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 15
  • بازدید ماه : 52
  • بازدید سال : 68
  • بازدید کلی : 3404
  • کدهای اختصاصی